رسالۀ محبت و نفرت
داستان دردناک دو صحابی بهنامهای مغیث و بریره و درسهایی از آن داستان.
دانلود رساله
حجم: ۹۳۱ کیلوبایت
داستان دردناک دو صحابی بهنامهای مغیث و بریره و درسهایی از آن داستان.
حجم: ۹۳۱ کیلوبایت
میگویند: پیرهزنی هر صبح از شوهرش گلایه میکرد که تو شبها با خُرخُرت نمیگذاری راحت بخوابم؛ اما پیرهمرد هربار میگفت: نخیر، من اصلا خرخر نمیکنم.
وجود مشکلات و سختیها در زندگی هر انسانی طبیعی است.
مدتی قبل، یکی از بهترین دوستانم چشم از جهان فرو بست و تنهایم گذاشت و سخت اندوهگینم کرد. خاطرات زیادی با هم داشتیم که او با رفتنش همه را تبدیل به افسانۀ تلخی نمود.
بشر، هر اندازه از لحاظ تکنولوژی و فناوری پیشرفت کرد، به همان اندازه از لحاظ اخلاق، عرفان و دیانت عقب افتاد.
هر اندازه علم و دانش پیشرفت کرد، باورها و اعتقادات مردم ضعیف و ضعیفتر شده رفت.
این دنیا، متشکل از روزهای محدود و معدودی است. امروزها ما در کنار عزیزان و دوستانمان هستیم؛ شاد هستیم و لبخند میزنیم؛ اما مشخص نیست که این خوشیها و شادیها تا چه زمانی امتداد مییابد و چه وقت لحظۀ فراق فرا میرسد و ما از دوستان و عزیزمان جدا میشویم.
ما انسانها عادت کردهایم که قدر نعمتها را پس از زوالشان بدانیم و درک کنیم.
میگویند: در روستای کوچکی، مرد کهنسالی با همسرش زندگی میکرد. یک پسر جوان داشتند که به اصطلاح، مدرن و پیشرفته بود و در شهر زندگی میکرد.
روزیروزگاری، پادشاهی بود که در سخاوت و جوانمردی شهرت یافته بود.