هوای حلوا
میگویند: در روستای کوچکی، مرد کهنسالی با همسرش زندگی میکرد. یک پسر جوان داشتند که به اصطلاح، مدرن و پیشرفته بود و در شهر زندگی میکرد.
ماهها و روزها میگذشت و هرچقدر پدر و مادرش نامه و پیغام میفرستادند، او نه جوابی میداد و نه به دیدنشان میآمد؛ اما گاهی خودش سرزده میآمد و همین که به خانه میرسید، پس از کلی ابراز محبت و عذرخواهی، به مادرش میگفت که دلم هوای حلوا کرده است و مدتی نزد پدر و مادر میماند و هنگام رفتن کلی قول میداد که اینبار نامههایتان را پاسخ میدهم و...؛ اما همین که به مقصد میرسید، همان پسر قبلی میشد و باز هم نه جواب نامهها را میداد و نه به دیدن پدر و مادرش میرفت و باز که دلش هوای حلوا میکرد، خود را سریع میرساند و طبق معمول با عذرخواهی و بهانهتراشی دل پدر و مادر را به دست میآورد.
هربار که همسایهها از مادرش میپرسیدند: پسرت نیامد؟
میگفت: هنوز دلش هوای حلوا نکرده است.
امروزه قضیۀ برخی افراد دقیقا مثل قضیۀ همین هوای حلوا است؛ دوستان زیادی را میشناسیم که سالها سپری میشود، هیچ خبری از ما نمیگیرند و حتی به پیامها و تماسهای ما جواب درستی هم نمیدهند و تا حد توان از ما دوری میکنند؛ اما همین که بوی حلوا به سرشان میزند یا پایشان به زمین میخورد، نامهها و پیامهای محبتآمیزشان شروع میشود و احساس میکنید که عزیزترین فرد زندگیشان تنها شما هستید؛ اما پس از اینکه مشکلشان حل شد، باز هم همان پسر جوان و همان باد فراموشی...
اسلام دین اخوت، رحمت، مودت و صفا و صمیمیت است؛ صلۀ رحم یکی از دستورات الهی است. بر مبنای این قوانین ارزشمند زندگی کنیم تا نیاز به شیرینزبانیها و اظهارمحبتهای توخالی نباشد، یا واضحتر بگویم: هرازگاهی یاد دوستانمان را بکنیم تا نیازی به تملق چاپلوسی و شیرین زبانیهای دروغین نباشد.
✍️ خلیل الرحمن خباب
۶ اسد / مرداد ۱۴۰۱