قدر یکدیگر را بدانیم!
مدتی قبل، یکی از بهترین دوستانم چشم از جهان فرو بست و تنهایم گذاشت و سخت اندوهگینم کرد. خاطرات زیادی با هم داشتیم که او با رفتنش همه را تبدیل به افسانۀ تلخی نمود. زمانی بود که با یادآوری آن خاطرات، کامم شیرین میشد و برای لحظاتی احساس خوشی و آرامش میکردم؛ اما دیگر چنین نیست. حالا هر اندازه آن خاطرات را به خاطر بیاورم، قلبم جریحهدار میشود و آتش درونم شعلهور میگردد و به این نتیجه رسیدهام که بهترین کار آن است که آن خاطرات را فراموش کنم!
چندروز قبل، برادر بزرگتر از خودم سخت بیمار شد و چندروز در بیمارستان بستری بود. وقتی خبرش رسید، نه تنها نگران و آشفته شدم که به شدت ترسیدم. چه میشود کرد؟! برادر است و همخونم، و خاطرات زیادی با هم داریم؛ با اینکه از هم دوریم و چندین سال است که همدیگر ندیدهایم؛ اما در قلبهایمان جای خاصی برای هم داریم.
شاید فکر کنید که من این دو ماجرا را به خاطر درددل با شما در میان گذاشتم؛ اما هدف مهمتری برای این کار داشتم و آن این است که تا زندهایم و نفس میکشیم، قدر همدیگر را بدانیم؛ چون پس از مرگ همهچیز تمام میشود و خاطرههای شیرین از بین میرود و به افسانههای تلخ تبدیل میگردد.
هیچکس در این دنیا جاودانه نمیماند و همین که مرگش فرا رسید، به سفر دور و درازی میرود و ما را تنها میگذارد.
پس زنده را تا زنده هست باید به فریادش رسید، ورنه بر سنگ مزارش آبپاشیدن چه سود؟!
✍️ خلیل الرحمن خباب
۱۳ قوس / آذر ۱۴۰۱
▪️ کانال تلگرام
▪️ واتساپ