در شگفتم
در شگفتم از آنهایی که همیشه با ترس و وحشت و اضطراب و استرس زندگی میکنند و از حرکت و تکاپو و تلاش میهراسند و هماره جملههای چون «نمیتوانم»، «سخت است»، «امکان ندارد»، «بسیار تلاش کردم، نشد»، «نمیشود»، «من خواب شکستم را دیدم» و... را بر زبان میرانند و ناامید هستند.
یا برخی با استدلال به اینکه «دنیا زندان مسلمان و بهشت کافر است»، دنیا را برای خود بستر غم ساختهاند و هماره حسرت و افسوس میخورند و در زندان ناراحتی و دلتنگی خود را شکنجه میکنند.
یا برخی با رسیدن اندک مصیبتی، آه و نالهشان همهجا را فرا میگیرد و زانوی غم بغل میکنند.
تعجب میکنم که یک مسلمان چگونه میتواند همچون صفات زشتی را در خود راه دهد؟!
مگر مسلمان مرد روزهای سخت نیست؟
مگر مسلمان خدایِ ندارد که گره همۀ این مشکلات در دست اوست؟
مگر مسلمان دعاکردن و راز و نیاز با پروردگار را بلد نیست؟
مگر مسلمان به حکمت و تقدیر الهی ایمان ندارد؟
مگر نمیداند «هر بلایی کز تو آید رحمتی است - هرکه را فقری دهی آن دولتی است»؟!
یا به این باور نیست که «ناخوش تو خوش بود بر جان من - جان فدای یار دلرنجان من»؟!
هرکه در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
باید همۀ ما این شعر علامه اقبال لاهوری را سرلوحۀ زندگی خویش قرار دهیم:
چون خدا داری ز غم آزاد شو
از خیال بیش و کم آزاد شو
✍️ خلیل الرحمن خباب
۱۱ جوزا / خرداد ۱۴۰۱
▪️ کانال تلگرام
▪️ واتساپ